براي پيدا كردن دليلي كه افراد را وادار مي كند مصالح را تا ارتفاع چهارصد متري زمين ببرند و ميلياردها ميليارد هزينه به دولت ها تحميل كنند بايد عميق تر به خود سازندگان بنگريم. در متن قبلي مهم ترين دلايلي كه سازندگان بيان مي كنند را بررسي كرديم و نتيجه گرفتيم شد كه غالبا هيچ كدام از آنها دلايلي كافي براي توجيه ساخت اين ساختمان هاي هزينه بر نيستند. نه كاربري، نه نشانه شهري و نه گردشگري هيچ كدام دليل كافي نيستند. يك داستان قديمي درباره يك برج قديمي كمي ماجرا را روشن تر ميكند.
برج بابل احتمالا قديمي ترين ساختمان بلند مرتبه انسان ساخت و اولين جاه طلبي انساني در بلندمرتبه سازي باشد. اين بناي محبوب غربيان كه آن را به عنوان يكي از عجايب هفتگانه شان اعلام كردند، داستاني غريب دارد. برج بابل كه كم و كيف ساختش چندان واضح نيست آنقدر مهم است كه در المپيك لندن يك نماد كنار ورزشگاه اصلي به يادش ساختند. برجي بنا به شهرت، مارپيچ و دوار با ارتفاعي نامعلوم. اولين شباهت برج هاي ما و بابل، دولتي بودن و هزينه بر بودنشان است! كه دليلي است بر قدمت اين خصوصيات! اما آنچه مهم است نه شكل و نه ارتفاع برج بلكه انگيزه ساخت است. هماني كه معاصرين پنهانش ميكنند. نمرود پادشاه بابل اساسا برج را براي آن ساخت تا بر بالايش شود و با پرتاب تيري به آسمان خدا را از پاي در آورد. برجي براي رسيدن به جايگاه خدا و كشتنش و گرفتن كرسي خدايي. براي استعلا بر خدا. اينكه مردمان آن روزگار چه اندازه نادان بودند يا نبودند و يا اين تنها حربه اي براي ادعاي خداييش در افكار عمومي بود را بايد پيدا كرد. اما مشهور است كه برج فرو ريخت و نمرود نيز توسط پشه اي نيمه جان در راه تنفسش مرد!
مي دانيم كه برج سازي امروز براي تيراندازي به خدا نيست اما داستان آغاز برج سازي در غرب و بخصوص آمريكا شباهت هاي عجيبي با بابل و نمرود دارد. اساسا برج سازي در غرب پاسخ به يك نياز نبود، چرا كه empire state اولين برج نيويورك برجي اداري است نه مسكوني. برج سازي در غرب در بحبوحه و اوج پيشرفت مدرنيسم بود. وقتي قدرت فولاد و بتن بازوهاي تكنيك را پر از خون ميكردند، وقتي هوس آدمي رييس دولت بود، وقتي كلمه مرز كم كم فراموش مي شد، تكنولوژي قادر بود صندلي پادشاه را بكند و در ارتفاع صد متري و دويست متري زمين نگه دارد. آيا اين همان دليل پنهان و نيت مكتوم برج سازي نيست:”پيشرفت تكنولوژي”؟
بي شك پيشرفت تكنولوژي شرط لازم بلند مرتبه سازي است اما تكنيك بيشتر روش و ابزار محسوب مي شود تا نيت. در حقيقت پادشاه بر بالاي برج نشسته كسي نبود جز انسان مدرن. همو كه با رها كردن تمام گذشته و تمام باورهايش و از جمله خدا، با اتكا به توانايي خويش هر روز مرزهاي شگفتي را در مي نورديد، سرمست از پيروزي هاي پي در پي و غلبه بر همه طبيعت آن روزها بر جاذبه زمين و زلزله به عنوان دشمني قديمي و نشانه اي از خداي قديمي غلبه مي كرد. آن انسان نشسته در تخت پادشاهي empire state نه پيامبري از جنس آدم، بلكه آدمي از جنس نمرود است. برج سازي جديد نيز نه به قصد كشتن و تصاحب جايگاه خدا در اذهان عمومي بلكه براي قدرت نمايي و تاييد مرگ خدا و نمايش خدايي انسان بود. مدرنيسم براي اثبات ادعاهايش بايد پيشرفت مي كرد و پيشرفتش لاجرم باعث سرمستي و شوق جلوتر رفتن. مسابقه بابل سازي تازه آغاز شده بود و برج ها سندهايي ايستاده بودند از قدرت انسان. اين همان نيت اصلي و جوهره برج سازي است:”قدرت نمايي”. از اين روست كه برج سازي در هيچ كجا مانند آمريكا رشد نكرد. متروپليس جديد تحقق يوتوپيا بود و برج ها ستون هايي براي اين معبد جديد بودند. موج برج سازي بخصوص در نيويورك كه مساله كمبود اراضي راهش را هموارتر مي كرد، سراسر آمريكا را در نورديد و رشك و رقابت همسايگان تمدني را برانگيخت. لندن، پاريس، فرانكفورت و ديگر دولت هاي اروپايي با همين رويكرد اما با چاشني رقابت اقدام به ساخت برج ها نمودند. به بيان ديگر انگيزه فتح آسمان كم كم به رقابتي براي اثبات توانايي بين دولت ها تبديل مي شد، گويي جهان جديد نه يك تيرانداز بلكه اتاق جنگي پر از نمرود داشت.
شايد بتوان گفت برج سازي در اروپا تلاشي براي عقب نماندن از قافله مدرن و قافله سالار اصليش آمريكا بود. نوعي جنگ قدرت. لازم به ذكر است برج سازي تنها يك جنبه از برتري جويي مدرنيسم در غرب است. پل سازي ، تونل سازي،اتوبان سازي عرصه هاي ديگر سرمستي انسان بود. بلندترين، طولاني ترين، سريع ترين، بيشترين، دشوارترين، اولين، بزرگترين و هزاران “ترين” ديگر كلمات پرتكرار روزهاي مسابقه و نشانه هاي ذوق زدگي مدرنيسم اند.
امروز اما با نگاهي دو باره به گزارش سالانه شاهد اتفاقاتي مهم و عجيب در اين مسابقه هستيم. آمريكا همان پرچمدار لشكر مدتهاست از دور مسابقه خارج شده و بازيگران جديدي در اين ميدان پيراهن چاك مي دهند. كشورهاي در حال توسعه از كشور هاي توسعه يافته پيشي گرفته اند! چين به تنهايي با كل دنيا رقابت مي كند. دبي و ابوظبي و قطر ركورد مي زنند و از عجايب روزگار اينكه پرچم لشكر به دست مكه است! نه نيويورك و لندن.
همانطور که در تصویر زیر می بینیماز بیست برج بلند 2020 ده برج در چین، پنج برج در خاورمیانه، چهار برج در باقی آسیا، تنها یک برج در آمریکا و هیچ برجی در اروپا و آفریقا و… قرار دارد! برج شارد که امسال در لندن تکمیل شد به عنوان بلندترین برج اروپا در رتبه 56 دنیا قرار دارد!!در نمودار دوم که صد برج بلند دنیا را مکانیابی کرده است آمریکایی که در 1980 همه صد برج را در خود داشت در 2012 به 24 برج رسیده است و چین به تنهایی با 45 برج و خاورمیانه با 27 برج میدان دارند.
نمودار پایین تعداد ساختمان های ساخته شده بالای 200 متر به تفکیک سال است. نمودار سمت راست حجم ساخت و ساز چین و سمت چپ باقی آسیاست. نمودار پایین تر که مربوط به ساخت و ساز آمریکاست به وضوح کاهش و قطع ساخت و ساز در آمریکا را نشان می دهد.
حال سوال اصلي اينجاست كه آيا بلند مرتبه سازي در باكو و بانكوك مشابه ميامي و فرانكلين است؟ آيا همان قدرت نمايي مدرنيستي غرب خود را به سواحل شرقي آسيا رسانده است؟ پاسخ منفي است. چرا كه اصولا قواعد مدرنيسم در هيچ يك از اين كشورها متولد نشده است و نهايتا با اغماض مي توان آن را به مهماني غريبه تشبيه كرد. مدرنيسم چيني و عربي حتي اصالت رقابت زده اروپايي را هم ندارند. بايد بدانيم تكنيك ساخت نيز در اين كشورها بسيار با غرب و حتي بين خودشان هم متفاوت است. چين و عرب ها به راحتي طراحي و ساخت را به شركت هاي آلماني و انگليسي سفارش مي دهند. پروژه باكو در اروپا طراحي مي شود و ايتاليايي ها از خاورميانه تا كره پروژه مي گيرند. پديده شانديز با افتخار طراح پروژه را atkins اعلام مي كند و سال توليد ملي را هم تبليغ مي كند. يعني اين كشورها حتي توان و تكنيك لازم را هم ندارند و خود را به آزمایشگاه غرب تبدیل کرده اند. بعضي ديگر هم كه ادعايي دارند، دانششان بومي نيست و اجرايي از دستورالعملهاي وارداتي است.
حتي توان اجرا هم اين كشورها را در مدرنيسم صاحب منسب نمي كند. پس انگيزه كشورهاي تازه از راه رسيده چيست؟ پاسخ همان قدرت نمايي است! اما نه قدرت نمايي انسان غربي با تكنولوژي، بلكه قدرت نمايي بين ديگر كشورهاي درحال توسعه براي شبيه شدن به آمريكا. يعني نه خودنمايي مدرنيسم بلكه اجراي مدرنيزاسيون.برج هاي بلند مرتبه چين و كشورهاي عربي و ايران و … تلاشي است حقيرانه براي تشبه به اروپا و آمريكا. اگر شهردار نيويورك برجهاي شهرش را نشان پيشرفت بداند، شهردار دبي برج هايش را بايد سند عقب نماندنش(و در واقع عقب افتادگي اش) بداند، حتي اگر ارتفاع بيشتري داشته باشند. چرا كه نه تكنولوژيشان بومي است و نه انگيزه شان اصيل. اگر كلاغ در مسابقه دوي كبكي اول شود، افتخاري براي دنياي كلاغ هاست؟
شوق و اشتياق غربزدگي در كشورهاي اين سوتر در برج ها و پل ها و تونل ها براي ساليان سال ثبت مي شوند. بزرگترين ها و بلندترين ها و … عنوان هايي شده اند كه ما با آنها غربزدگيمان را جشن مي گيريم و افتخارمان جلو زدن از اروپاست. و اثبات ديگرباره اين ادعا كه هنوز غرب را نشناختيم و هنوز پيشرفت و توسعه را معنا نكرده ايم و هنوز تحت تاثير ساختمان ها و پل ها و لباس ها و گجت ها و … هستيم. و از خودمان نمي پرسيم: چرا اروپا و امريكا علي رغم فراهم بودن زمينه و تكنولوژي و دانش بومي، ديگر در اين مسابقه شركت نمي كند؟ چرا آن انسان طغيان گر ديگر صندلي اش را بالاتر نمي برد؟
اين شباهت پاياني نمرود و مدرنيسم است: خدا را انقدرها هم ضعيف نبود!
1 نظر