نقد فیلم برف روی کاج ها

برف روي كاج ها بيش از هر چيز به حاشيه نياز دارد.  اين نخستين ساخته پيمان معادي فيلمي سرد با ريتمي تقريبا كند است و واقعا جذاب نيست. اما مورد توافق ترين نقد درباره اين فيلم تاثير گرفتن از شيوه هاي اصغر فرهادي است. از واقع گرايي، بي قهرماني، بي ناگهاني، تاكيد بر جزييات، شخصيت هاي محدود، پايان باز، پنهان كاري و فريب در فيلم نامه تا ديالوگ محوري، بازيگر گرايي، نماد پردازي، دكوپاژ خاص، فيلمبرداري لرزان و روي دست، معماري خاص در اجرا همه و همه سايه سنگين فرهادي حس مي شود. نتيجه آنكه ضعفها و قوت هاي شيوه فرهادي را به ارث مي برد. با اين وجود مشكل برف در عدم جذابيتش چندان مربوط به فرهادي نيست. اگر نقطه قوت فيلم جدايي از داستان بيرون آمده اينجا هم ضعف برف دقيقا از داستان بيرون آمده است.

ابهام از ويژگي هاي مهم فيلم هاي فرهادي است. درحالي كه بسياري اوقات اصلا نقطه قوت نيست. اين استفاده نادرست از ابهام براي تفسير پذير كردن اثر هنري است.

پیمان معادی کارگردان یرف روی کاج ها

ابهام

تفسيرهاي مختلفي از سياه و سفيد بودن فيلم و برف و كاج و … ديده ايم، اما در فيلم چيزي در اين باره نمي بينيم. اين تنها تعبير هاي بيرون از سالن ماست. مي توانيم سياه و سفيد بودن را به وضعيت تيره و تار “رويا” نسبت دهيم يا به نگاه تك رنگ ديگران و هزار چيز ديگر. اما اگر فيلم رنگي بود تفاوتي حاصل مي شد؟ تفاوت خاصي نداشت چرا كه داستان در اين باره چيزي نمي گويد. ابهام از ويژگي هاي مهم فيلم هاي فرهادي است. درحالي كه بسياري اوقات اصلا نقطه قوت نيست. اين استفاده نادرست از ابهام براي تفسير پذير كردن اثر هنري است. مانند آنكه هيبت نتراشيده مجسمه را زير پارچه اي پنهان كنيم و تفسيرش را به عهده مخاطب بگذاريم.

بحران

اما مشكل اصلي فيلم برف ابهام نيست بلكه “بحران” فيلم است.

اما مشكل اصلي فيلم برف ابهام نيست بلكه “بحران” فيلم است. مايه فيلم خيانت است. علي دكتر دندانپزشك به زنش خيانت كرده و همين. باقي فيلم حال و احوال رويا به عنوان زن در مسير طلاق است. اما خيانت به هيچ وجه به چالش فيلم تبديل نمي شود. همان اوايل فيلم مساله لو مي رود و تنها به يك خبر بسنده مي شود. در واقع بحران فيلم متولد نمي شود. برخلاف فيلم جدايي كه روند برخورد به مساله اصلي و عامل جذابيت نسبي تبديل مي شود. در اين شرايط طبيعي است كه مساله فيلم يعني همان احوالات رويا به عنوان زني شكسته، به درستي يا جذابيت درنیامده و فيلم يك محصول كسل، كند و كم تاثير می شود.

مهناز افشار در برف روی کاج ها

فيلم برف از موهبت اصلي محروم است. لذا در اين شرايط صحبت از نقد ساير ابعاد فيلم اضافه است. چرا كه بديهي ترين جنبه پيگيري داستان در برف آنچنان كه بايد وجود ندارد. نتيجه آنكه بيننده محترم بايد خودش در زندگي شخصي دچار مشكلات مشابه باشد تا فيلم برايش معنايي ديگر بيابد، اما خوشبختانه موضوع فيلم موضوع شايعي نيست! تلاش فيلم نامه نيز براي ايجاد هم ذات پنداري ناموفق است. اين ادعا كه به دليل وجود محدوديت قادر به پرداخت دقيق نبوديم نيز نمي تواند توجيه مناسبي باشد. چرا كه اولا اجباري در پرداختن به موضوعي حساسيت برانگيز كه شيوع همگاني هم ندارد نيست، واگر هم باشد هنر ما در روايت بدون جذابيت هاي جنسي و … است.

نهايتا بيننده دنبال تك و توك شوخي هاي فيلم مي گردد بلكه تحملش را بالا ببرد اما تكه پراني هاي مدام-خصوصا به قشر مذهبي- جز آزار مخاطب چه نتيجه ديگري دارد؟ جالبترين بخش ماجرا حق به جانب بودن فيلم ساز محترم در جشنواره فجر بود كه انتظار تقدير داشت. اما واقعا بهترين تقدير از فيلمي اينچنين توقيف كردن آن و ايجاد حاشيه براي آن است. مگر به اين روش بتوان مخاطب را در سالن نگه داشت.

در پايان، تفسيرِ شخصيت ها و سياه و سفيد بودن و برف و كاج و … را به مفسران محترم واگذار كرده! و اميد داريم فيلم بعدي كارگردان محترم حداقل فيلمي جذاب با درونمايه اي مقبول باشد و البته فيلمي مستقل از شيوه فرهادي و تكه پراني هاي نامحترمانه. فیلمی از پیمان معادی نه نادر.