حاج آقا مجتبي يه آدم چشيدني بود. يعني از اون هايي كه تبليغشون ضد تبليغه. اسم انقدر بزرگه كه ناخودآگاه با احتياط ميري جلو يا اصلن نميري. اما فقط كافي بود يه جلسه رو شركت كني،يه بار بچشي. اون موقع بود كه حاج آقا مجتبي يه اسمِ نزديك ميشد. حيف.
اين حس چشيدني فقط يه اصطلاح نيست. دليل دارم. معمولا آدم هاي جلسه هاي حاج آقا مشتري ثابت بودند. بعضي دفتر يادداشت مفصل داشتند. بعضي بچه هاشون رو اونجا بزرگ مي كردند. نماز جماعت هاي بازار هم همينطور. مشتري هاي ثابت . يكي از همين مشتري ها رو ديدم كه مي گفت:
” امروز رفتم تو حياط مسجد جامع ديدم چند تا بازاري ها لب حوض نشستند، شبستون رو نگاه ميكنند و اشك مي ريزن.”
چشيدني بود. يعني تبليغي نبود. نزديك بود. يه دليل ديگه اش جنس مشتري هاست. جوون. شب هاي احيا نود و نه درصد مسجد چهل ستون جوون ها بودند. يك بار كه گشتم و شمردم شايد كمتر از ده نفر موسفيد تو جمعيت شبستون بود. عجيب جوون پسند. شايد به خاطر بي ريايي بود. شايد هم به خاطر حس اصيل. عرفان. اخلاق.اعتقاد. نميشه گفت، بايد چشيد. حيف.
نگاه سنگيني داشت. روضه هاي ساده ولي تاثيرگزار. صداي نافذ و خنده هاي شكننده. چشيدني بود.
جالب نيست كه بايد اربعيني ميشدن. از تهران به شاه عبدالعظيمي كه نزديك كربلاست. جالب نيست كه محور صحبت هاي حاج آقا سلوك عاشورايي بود. عجب پاياني!! جالب نيست كه احيا امسال حال عجيبي داشتن. وقتي كه گفتن مرجعيت به كنار ميخواهم امشب نوحه خوان باشم:
در وسط کوچه تو را می زدند/کاش به جای تو مرا می زدند/گوشه چشم تو چرا شد کبود/به من بگو مگر علی مرده بود/آه من و آه من و آه من/میخ در و سینه زهراي من
وقتي مي گويم چشيدني يعني تمام اين مشتري ها هاج و واج مانده اند دهه آخر صفر كجا بروند، نماز ظهر را كجا بخوانند و احياء سال بعد را چه كنند!؟
اما خوشا به احوالش كه خوب زيست و خوب ماند و خوب رفت. بدا به احوال ما كه نمي دانم بگويم اي كاش نمي چشيديم يا نه!
Leave a Reply