میشل اوباما : تعریف این فیلم از خانوادههای نیروهای ارتش و سفرهای دشواری که زنان و مردان یونیفورم پوش ارتشی متحمل میشوند را باید ستایش کرد.
فيلم تك تيرانداز آمريكايي يك بيانيه تبليغاتي است. و اگر بعد سياسي اين اثر نبود اين اندازه مطرح نمي شد و مورد بررسي نيز قرار نمي گرفت. از انهدام ماشين با شليك اسلحه گرفته تا تماس با منزل! زير آتش دشمن، هجوم مسلمانان زامبي وار، يك عدد سلاخ، حمله به قلب دشمن با حداقل تلفات، گسيل نيروها براي كشتن يك نفر، شليك از فاصله غيرممكن و … نشان دهنده سطح فيلم و ظهور رمبويي جديد است. البته اين رمبو كمي متفاوت است:
قهرمانی جدید
فيلم با صحنه كشتن يك كودك شروع مي شود! سپس يك زن! اين قهرمان جديد به خانه هاي مردم حمله مي كند و فيلمساز نيز با دوربينش او را تطهير مي كند. ادعا دارد بيش از دويست و پنجاه قتل انجام داده كه البته بر اساس فیلم تفاوتي بين زن و مرد و حتي كودك قائل نشده است. او يك ماشين كشتار است با سبكي نه چندان جوانمردانه. ساختن قهرمان از چنين موجودي كار دشواري است.
استقبال از اين فيلم نشان دهنده نياز مردم به قهرمان است. خصوصا در برهه هايي كه جامعه سرخورده است يا ابهاماتي جدي دارد. از اين روست كه كودك كشي، زن كشي، تهاجم، اشغال و ويراني توجيه مي شود و جنگ نابرابري مانند شليك از پشت به نوعي دلاوري تبديل مي شود.
آنچه در باره اين ساخته ي تبليغاتي قابل ذكر است، تعمد فيلم ساز در نمايش صحنه هايي خاص و گنجاندن عمدي موضوعاتي برنامه ريزي شده است. اين فيلم تنها درباره يك تك تيرانداز آمريكايي، قهرمان و الگوي جوانان نيست، بلكه پاسخي است به سوالات كليدي و ابهامات جدي جامعه آمريكا.
میشل اوباما: میشل اوباما ادامه میدهد: فیلم اول امروز گیشههای آمریکا تفسیری پیچیده و احساساتی از کهنهکاران ارتش و خانوادهشان است.
سوالاتي عمومي مثل چرا جنگيديم؟ چرا عراق؟ چرا كشتيم؟ و چرا كشته شديم؟ جالب اينجاست كه پاسخ فيلم اصلا از جنس “هديه دموكراسي” يا “مسؤوليت جهاني” نيست. بلكه به صراحت مي گويد ” مي جنگيم تا به نيو يورك و سياتل حمله نكنند”، مي جنگيم تا “وحشي ها” را در لانه شان بكشيم.
مردم عراق همگي يا خائن اند يا قاتل يا قرباني. حتي كساني كه به آمريكايي ها شام مي دهند نيز در پي خيانت اند، زن هايشان جاسوس اند و بچه ها يشان آر پي جي زن! پس بايد آنقدر اين “وحشي” ها را كشت تا گاز نگيرند. حتي نبايد براي شليك به زنان و كودكان شك كرد يا حداقل به اطرافشان يا پايشان شليك كرد، بلكه بايست بي درنگ مستقيما قلب يا مغزشان را دريد.
سکانس های خبری
تك تيرانداز آمريكايي دروغي است التيام بخش، براي كشوري كه جوانانش را آن سوي دنيا در گير جنگي مبهم كرده است. صحنه هايي در فيلم مهندسي شده است كه به كرات در رسانه هاي دنيا و آمريكا تكرار شده است و به خاطرات آزاردهنده ذهن آمريكايي تبديل شده است:
بازگشت تابوت ها
يكي از تلخ ترين صحنه ها براي آمريكاي فاتح صحنه هاي متعدد بازگشت تابوت هاست. جنگي كه هر روز مورد شك قرار مي گيرد مي تواند خانواده فداكار اين كشتگان را به فريب خوردگاني ساده باور تبديل كند.
صحنه هاي باشكوه دفن سربازان در فيلم با خطابه حماسي وصيت گونه آنها عامدانه مي كوشد سرپوشي باشد بر واقعيت جنگ عراق و تسلي بر دل خانواده سربازان.
مشكلات رواني كهنه سربازها
اين معضل زنده و معاصر آمريكا پس از ويتنام جدي شد. تبعات رواني كشتن و كشته شدن خصوصا در نقطه مقابل سبك زندگي بي قيد آمريكايي مستقيما باعث مرگ شخصيتي و پوچي فرد مي شود. فيلم در انحاي مختلف مي كوشد با نمايش كتب آسماني، نمادهاي مذهبي و دلايل عقلاني توضيح و توجيهي باشد براي مخاطب.
اما برخورد فيلمساز با بحران رواني كهنه سربازان بسيار زشت است. فيلم نه تنها آنان را تكريم نمي كند بلكه ايشان را به بزدلي و مرض متهم مي كند! روايت پاياني از مرگ کریس هم تاييدي است بر ضعف شخصيتي اين سربازان وگرنه مي بايست مانند کریس به گذشته خود افتخار كنند. از اين زاويه فيلم را با فيلم هايي مانند مانند غلاف تمام فلزي، جوخه، متولد چهارم ژولاي، آرماگدون و … مقايسه كنيد تا به حقارت متن پي ببريد.
حمله به خانه ها
مجموعه اي از تصاوير حمله به خانه هاي اعراب و دستگيري ذلت بار آنها از رسانه ها پخش شده است. اين تصاوير حس دوگانه اشغال -اقتدار آمريكايي است كه با افول موج جنگ طلبي به نوعي سند شرمساري تبديل شد.
فيلم عامدانه با گنجاندن اين صحنه ها و سپس پناه آوردن همان خانواده به آمريكايي ها! توجيهي عجيب براي اين اقدام شنيع مي آورد: “خودشان راضي اند!” “داشتيم نجاتشان مي داديم!”
تظاهرات و اعتراضات
صحنه تظاهرات مردمي پس از كشتن سلاخ (فردي كه به سبك قاتل هاي زنجيره اي آمريكايي ديگران را سلاخي مي كند و سر و دست قربانيان را بايگاني مي كند) توسط نيروهاي آمريكا توهيني است به مردم عراق و ايضا شعور مخاطب آمريكايي! به زبان ساده يعني تمام تظاهرات در كشور هاي عربي سوءتفاهمي است ناشي از جهل عراقي ها يا غرض مخالفان.
پرواز پهپاد
قتل هاي دسته جمعي پهپاد ها در پاكستان شيوه جديد اشغال آمريكايي است كه با ظرافت در فيلم روشي براي نجات نيروها معرفي مي شود.
جايگذاري حساب شده بخش هاي فوق در فيلم و نحوه قهرمان سازي آن به وضوح نشان دهنده تفكردقيق سازنده است در راستاي تقويت اعتماد ملي و انسجام آمريكا هرچند با دروغ. چرا که جنگ پوشالي به قهرماني دروغين نياز دارد.
تبل خالي
اندكي بررسي در شخصيت واقعي کریس نشان دهنده هنر فيلمساز در پاكسازي چنين موجودي است.
ماشين كشتاري با شيوه جنگ نه چندان جوانمردانه و بي هراس از كودك كشي. لیندی وست در روزنامه بریتانیایی گاردین می نویسد: “فیلم تک تیرانداز آمریکایی یک سئوال بسیار نگران کننده را مطرح می کند و آن این است که در ساختن یک فیلم چه بخشهایی از حقیقت را برمی گزینیم و برای ساخت یک محصول هنری و یا سرگرم کننده از نظر اخلاقی و اجتماعی چه بهایی حاضریم بپردازیم.”
او می افزاید: “در این فیلم تنها تصویری که از کریس کایل ارائه می شود یک قهرمان کامل است، در صورتیکه او می تواند یک فرد عادی با معیارهای اخلاقی ضعیف اما یک سرباز خوب باشد و حتی او ممکن است یک قاتل زنجیره ای باشد که در صفوف ارتش آمریکا امکان آن را پیدا کرده که بدون هیچ کنترلی هر کاری که دلش می خواهد انجام دهد.”
.
اما فيلم قهرماني بي نقص از او مي سازد و با صحنه هاي باشكوه خاكسپاري به پايان مي رسد. صحنه معاينه پزشكي وي بخش كليدي اين مشكل است. او به راحتي تمام رفتار خود را مقدس جلوه مي دهد و پزشك هم بدون هيچ كنكاشي اين ماشين كشتار را به همكاري دعوت مي كند!
مايكل نه تنها ابراز پشيماني يا ضعف نمي كند بلكه از نكشتن باقي عراقيها (از جمله كودكان و زنان) متاسف است.
کریس کایل، یک سال قبل از آنکه کشته شود در مصاحبه ای با بی بی سی گفت: “من عمیقا معتقدم هر فردی را که کشته ام آدم بدی بوده است. اگر زمانی قرار باشد به خاطر اعمال خود به خداوند پاسخ بدهم مسلما موارد زیادی هست که باید جوابگو باشم، ولی کشتن این افراد هیچکدام جزو گناهان من نیستند.”
در همین باره دکتر اِد تیک می نویسد:
ما به دروغهایی اهمیت میدهیم که کریس کایل باور کرده است. این دروغ که عراق به دلیل واقعه ۱۱ سپتامبر سزاوار مجازات بود. این دروغ که در عراق سلاحهای کشتار جمعی وجود داشت. این دروغ که انسانها شرارت میورزند چون شرور هستند.
تك تيرانداز آمريكايي داستان قهرمان آمريكاست در دنيايي كه ديگر آمريكا قهرمان نيست. در روزگاري كه دیگر سوپرمن آمریکایی کودکان را نجات نمی دهد بلکه این تک تیرانداز آمریکایی است که از دور زنان و بچه ها را می کشد.
Leave a Reply