این نوشته در شماره پنجم مردادماه هفته نامه مثلث نیز منتشر شده است:
شبهای قدر نیامده می روند، و تنها افسوس گذرانش خواهد ماند و ان شاء الله امید به مغفرتش. تا سال بعد اگر عمر ایمانمان مجال این روزها را بدهد، اگر توفیق را از خودمان سلب نکنیم، اگر افراط در خوردن افطار را به نغمات جوشن، ترجیح ندهیم، اگر حیاتمان پابرجا باشد، شاید بتوانیم به قدرهای بعدی امیدوار باشیم نه به امید آنها عاصی.
ولی گویا برای جماعت جنوب شرق تهران(یا به عبارت عام، کل تهران) این افسوس دوچندان باشد. جماعتی که از پس سالها با نوای شاگرد امامشان، هم درس و یاور ولی شان، مرجع عالیقدر حاج آقا مجتبی تهرانی(رحمت الله علیه) العفو گفته اند، زین پس حداقل تا چندین سال سرگردان و حیران خواهند بود. جماعتی که در شب های قدر کاسب بازار تهران می شدند. کاسبانی که خاک بازار را خوردند ولی راه و روش بازار امروز را نیاموختند، هر چند این خاک بازار هم مربوط به همان مکاسب خوانده های بازار است، نسلی که توانست از خود اثری بر جای گذارد، نسلی که در خود مداحان چارپایه ای چون ناظم را پرورش داد،کاسبانی چون قلهکی را به بازار عرضه داشت، نسلی که استواری معنوی بازار امروز یقیناً مرهون آن است.
بگذریم این جماعت یاد گرفته بودند که در معامله به فکر سود و زیان نباشند، هر چند در معامله با خالق برای زیان هیچ تعریفی ارائه نمی شود، در آن شب ها بازار تهران رونق اش حتی از روزهای منتهی به سال نو نیز بیشتر می شد. غالب این افراد به مسجد جامع بازار سرازیر می شدند، مسجد جامعی که دیگر همان چند شبستان و حیاط نبود، تمامی دالان ها، سراها، کوچه ها و بازارچه ها همگی به صحن های مسجد بدل می گشتند، از گذر صندوق سازها تا چارسوق و بازار آهنگران، از بازار بین الحرمین تا بازار شیرازی و نوروزخان، همگی مسجد یک پارچه ای را تشکیل می دادند.
تمامی این افراد کاسبان بی نام و نشانی بودند، از صاحب چرخ دستی که تمام دارایی خود را در کنارش قفل کرده بود تا تاجر میلیاردی همه با هم بر روی زیلوها می نشستند و گاهاً فقط جنس زیلوها کمی با هم تفاوت داشت. زانو به زانوی هم به سجده می رفتند و “الهی العفو” سر می دادند. واقعاً اگر قولمان تشکیل جامعه اسلامی و نهایتاً بسط آن به امت اسلامی باشد، مقیاس و نمونه عالی آن همان شب ها در بازار بود. شاید این شب های قدر رزمایش تشکیل جامعه اسلامی منسجم(به معنی واقعی کلمه) باشد. از زیرانداز دادن به همدیگر و تقسیم سحری گرفته تا رساندن پیاده ها توسط سواره ها. هر چند در نگاه اول این امور، پیش پا افتاده به نظر برسند ولی همیشه قدم های درستِ ابتدائی اند، که مسیر حرکت را مشخص می کنند، حتی اگر ساده باشند.
آن عجله و شتابی که در ذات بازار امروز که ناشی از زندگی ماشینی است، وجود دارد در آن شب ها گویا به کلی فراموش می شد، شب زنده داران تفاوتی بین 30/3 نیمه شب با 30/3 بعد از ظهر قائل نبودند، این معنویت توان غلبه بر آن هرج و مرج زندگی روزمره را داشت.
به شب 23 رمضان سال 91 بر می گردیم. اصولاً شبهای 23 رمضان با خود حسرتی تمام نشدنی به همراه دارد، این حسرت زمانی چند برابر می شود، که گوینده هم آرزوی رمضانی دیگر را داشته باشد و این حسرت در کلامش تداعی شود. به گواه پا منبری های کهنه کار حاج آقا مجتبی(رحمت الله علیه) این شب قدر با تمام شبهای قدر حاج آقا تفاوت داشت، از “الی العفو” گفتن تا التماس دعا گرفتن از مستمعین و در نهایت روضه ای که به آن علاقه داشتند، همگی بوی خداحافظی می داد، گویا خودشان هم می دانستند قدر بعدی را نخواهند دید.تمام آن اوصاف وصف ناپذیر، آن لحظات تکرار نا پذیر، که در بالا ذکر آن آمد، مشاهدات عینی نگارنده است و غیر از تجربه از طریق هیچ نوشته و کلامی بخوبی منتقل نخواهد شد. تمامی آن موارد در مرتبه اول از برکت ماه مبارک رمضان و شب های قدر و در مرتبه دیگر از برکت وجود حاج آقا مجتبی (رحمت الله علیه) بود، برکتی که نبود آن در اولین سال فراقش قابل لمس است.
استاد اخلاق الهی قدر امسال را در فراقت به سختی سحر می کنیم.
Leave a Reply