چرا جاذبه جذاب است ولی شاهکار نیست؟؛ نقد و بررسی فیلم جاذبه gravity
بي مقدمه : جاذبه شاهكار نيست. شخصيت سازي ندارد. داستان كافي نيست و به گنگي مي رسد. حتي كمي خسته كننده مي شود. نمادپردازي هاي سنگين بي جا دارد. اما فيلم گيرا و جذابي است. بيننده را مي نشاند و او را تحت تاثير قرار مي دهد. سوال: تحت تاثير چه چيزي؟ قطعا جواب اين سوال “داستان” نيست. پاسخ هاي بهتر اين هایند: تكنيك، مفاهيم و فضا
تكنيك
مساله تكنيك در فيلم جاذبه يكي از مهم ترين عوامل جذب مخاطب است. اما تكنيك اين فيلم دو بعد دارد: اول تكنولوژي ساخت و صحنه سازي هاي فوق العاده سه بعدي و دوم تبديل تكنيك به فرم.
به عنوان مثال صحنه هاي اعجاب انگيز برخورد قطعات و نابودي سفينه ها، فرود و سوختن سفينه چيني از جمله مثال هاي شاخص و زيباي كاربرد تكنيك در فيلم اند. صحنه هايي كه مشابه زيادي در هاليوود دارند مانند: ترانسفورمرز، هري پاتر، ارباب حلقه ها و … تكنيكي كه اعجاب مخاطب را بر مي انگيزد اما با آمدن تكنيكي بالاتر، از مد مي افتند. البته مزه تكنيك در جاذبه كمي متفاوت است. تكنيك جاذبه علاوه بر اعجاب انگيزي احساسي غريب هم دارد: زيبا و وحشتناك! جذاب و اضطراب انگيز!
استفاده از تكنيك در خدمت فرم
امتياز كارگرداني آن است كه در مواردي از قدرت سه بعدي در ساخت فرم بهره مي برد (تكنيك را كنترل مي كند). اوج اين تركيب صحنه غوطه ور شدن اشك در فضا و نمايش پس زمينه از وراي آن است. هم چنين صحنه رها شدن ابتدايي فضانورد در پهنه فضا و اندك اندك آرام شدن اوست.
با اين همه، سكانس پلان ها (صحنه هاي طولاني بدون كات) کمی كش دار و با حركات عجيب و غريب دوربين، وقتي از مزه مي افتند، آزاردهنده و گيج كننده می شوند و يكي از عوامل مهم ضربه زننده به داستان شده اند. چرا كه به دليل توالي زماني كندشان قدرت قصه گويي ندارند و بيشتر موقعيت را معرفي مي كنند. ايضا نا هماهنگي تبديل اين سبك به ديد اول شخص داخل سفينه ها محسوس است.
مفاهيم
فيلمي كه شخصيت پردازي كافي ندارد، كم ديالوگ هم باشد، اما موقعيتي فوق العاده داشته باشد، و به دليل وضعيت فضايي بايست دكوپاژ حداقلي داشته باشد، خواسته و ناخواسته به سمت نمادپردازي و مفهوم سازي پيش مي رود. فضا امكان بردن ميز و صندلي و … ندارد. پس هرچه همراهتان مي بريد مهم ترين انتخاب شماست. مهره شطرنج، عروسك، راكت پينگ پنگ، مجسمه بودا، شمايل مسيح همگي نشانه مي شوند.
اما نقطه ضعف اصلي فيلم شخصيت پردازي بسيار محدود است. از شخصيت اصلي تنها اطلاعاتي بسيار اندك مي گيريم. كمي از بچه اش، پيشه اش و خيلي كمتر از پيشينه اش. شخصيت هاي ديگر كه هيچ. طبيعي است كه داستان شكل نگيرد و اگر بيننده همراه مي شود به دليل داستان نيست بلكه به دليل موقعيت است. بيننده نمي فهمد چرا نقش اصلي اميدوار مي شود؟ مشكل چيست؟ و يا آنكه دكتر با اين وضعيت بي انگيزگي و گيجي در فضا چه مي كند؟ او بارها مي گويد از فضا متنفر است، در آزمايش ها نا موفق بوده، مشكل روحي دارد، مضطرب است، نافرماني مي كند و گويي از ناچاري به فضا آمده! چرا؟ زيرا نويسنده و كارگردان اين ويژگي ها را به او تحميل كرده و از ابتدا قصد داشته اند فيلمي نمادپردازانه بسازند.
اين زن يك زن خاص نيست بلكه بايد نماينده زن غربي باشد و براي اين نمايندگي بايد عام باشد. داستان كوچك فيلم از فقر شخصيت و البته تصميم نويسنده به سمت مفهوم پردازي و متعاقبا ابهام پيش مي رود. نتيجتا فيلم تاويل برانگيز شده و افراد برداشت هاي مختلف دارند. اين ضعف بزرگ مستقيما متوجه فيلم ساز است هرچند مفاهيم ارزشمندي مقصود وي بوده است.
مفاهيمي مانند ايمان، جبر و اختيار، جهان بيني هدف مند ديني در مقابل بي هدفي لائيسم، علم سرگشته و از همه مهم تر مرگ. در اين باره مي توان روده درازي كرد و به تفسير فيلم پرداخت اما تنها به يك خط بسنده مي كنيم: فيلم داستان بعثت دوباره انسان غربيِ سرگشته، بي هدف، عالِم و جانشيني دوباره او در زمين از سوي خداست. بازگشت انسان به خدا و اعتماد خدا به انسان.
فضا
مهم ترين، قوي ترين، موثر ترين و جدي ترين عنصر فيلم “فضا”ست. فضا است كه بيننده را همراه مي كند، او را به فكر وا مي دارد، مي ترساند و جان داستان است. فضاست كه تكنيك فيلم را غريب و متفاوت مي سازد. فضاست كه حركات خاص دوربين و فرم را توجيه مي كند. فضاست كه مفاهيم را مي آفريند و رشد مي دهد. فضاست كه نمادپرداز است و فضاست كه تفكر برانگيز است. فضاست كه ما را مي گيرد و شايد بتوان گفت تنها شخصيت فيلم كه پخته شده است فضا است.
چه بسا بتوان ادعا كرد كه جاذبه فيلمي علمي تخيلي نيست، بلكه فيلمي واقع گرا (و نمادين) است كه تنها در فضا اتفاق مي افتد. كما اين كه برخي رخدادهاي فيلم مانند جابجايي بين ايستگاهها و حضور يك فضانورد گيج و منگ علماً غير ممكن است. از بعد تخيلي نيز فيلم در زمان حال است و تكنولوژي ها عمدتا متعلق به اكنون است. اگر (موقعيت) فضا را از فيلم بگيريم چه چيزي باقي مي ماند؟!
امتياز ويژه فيلمساز آن است عميقا فضا را حس كرده و آن را مانند هوا در فيلم جاري كرده است. داستان نارس اش را بر اساس اين موقعيت غريب پيش مي برد و بستر اصلي را تا انتها حفظ مي كند. جاذبه شاهكار نيست اما موقعیت و شخصيتي خاص به نام فضا دارد، اين فضاي غريبِ بزرگِ مهيبِ وحشتناك. اين فضاي سياهِ بي شكلِ بي مرزِ ترسناك. اين فضاي رهاي جذابِ بدونِ جاذبه.
پ.ن: نسخه اصلاح شده پخش شده از صدا و سیما تفاوت جدی ای با اصل ندارد.
Leave a Reply
1 Comment on "چرا جاذبه جذاب است ولی شاهکار نیست؟؛ نقد و بررسی فیلم جاذبه gravity"