صدای همهمه از دروازه ساعات

پارسا احمدی نوشت: اگر هندوستان سرزمين عجايب است پس شام را با چه صفتی بخوانیم؟ اگر کربلا سرزمین بلاست شام کجاست؟ اگر مصر یادگار کهنه عبرت هاست، اگر ایران ناف زمین و تقاطع تاریخ است، اگر چین مخزن اسرار و تجارب است شام كجاست؟

شام این تکه ی قدیمی و پر حادثه ی زمین گویی از تمام خصلتهای کهن دیگران چیزی دارد. عجیب و امتحان زا، تاریخی و مجرب، عبرت انگیز و غریب. جایی نزدیک افق و مرز دنیاها. گاهی شرقی و گاه غربی. دمی دست ما و دمی دست آنها. روزی مقتل، روزی مقر، سالی آباد و سالی ویران.

گویا دست سرنوشت شام را مَفصل انتخاب کرده است. چیزی بینا بین. جایی که تاریخ تغییر می کند. شامی که کاروان اسرا را با سنگ استقبال کرد و با اشک بدرقه. شامی که قلب عالم را سوزاند ولی امروز شد مدافع حرمش. شامی که عرب ها فتحش کردند و معاویه تربیت شان کرد ولی عاقبت رنگ ایرانی گرفت. شامی که مردمش را علیه اش شوراندند ولی امروز مردمش مدافعش شده اند. شامی که فتنه شد و سوخت اما دودش چهره دوست و دشمن را روشن کرد.

162505160

شام کجاست؟ شام فتنه گاه است. سالن امتحانات جهان. جایی که ناگزیر گذرمان به آن می افتد. یا دست بسته و سربریده. یا با کلاشینکف و فجر. یا اسیر و خارجی یا فاتح و آشنا. به هر روی باید سر امتحان حاضر شد. دیر یا زود. آماده باشیم. صدای همهمه از دروازه ساعات می آید. وقت نزدیک است!

نویسنده مهمان
می اندیشم میزبان نویسندگان متنوع و دیدگاه های گوناگون است. دیدگاه هایی ارزش مند و حتی متضاد از جهات مختلف موضوعی پایگاه.(می اندیشم تنها بازتاب دهنده است و مسئولیت نوشته های مهمانان بر عهده نویسندگان است.)