گاهی به راننده تاکسی نگاه کن !

با یکی از دوستانم سوار تاکسی شدم، از اون پیکان های تمام نارنجی قدیمی بود، حواسم به بیرون از ماشین بود که با سقلمه رفیقم جوری که نمی خواست راننده متوجه شود حواسم را به آیینه ماشین جلب کرد، زیر آیینه یک نوشته به این مضمون نصب شده بود : ”  اگر بضاعت مالی ندارید لازم به پرداخت کرایه نیست، اگر برای رسیدن به مقصد نیز به پول نیاز دارید در حد توان پرداخت خواهم کرد. “

  اشتباه نکنید زمان این نوشته مربوط به سال های جنگ و موشکباران صدام نیست، اتفاق این متن هم در شهر بم و بعد از اون زلزله مهیب نیز رخ نداده است، این نوشته مربوط به سال 91 با تورم 21.8 ٪ سه ماهه منتهی به فروردین ماه، در قلب پایتخت می باشد، شهری که خیلی ها به غلط ؛ تاکید می کنم به غلط می گویند در آن برادر به برادر رحم نمی کند، شهری که می گویند دیگر کسی برای دیگری ریش گرو نمی گذارد، شهری که می گویند قول های تار سبیلی کمرنگ که چه عرض کنم بی رنگ شده است !

   بعد از اینکه نوشته زیر آیینه را خواندم دیگر صدای شلوغی خیابان را نمی شنیدم، تا انتهای مسیر هر چه دستم رفت که با موبایلم عکسی از این نوشته بگیرم نتوانستم، اصلا یک شرمی مرا فرا گرفت که نتوانستم حتی درست به صورت این راننده که تکیده هم بود نگاه کنم چه رسد به اینکه انگیزه اش را بپرسم و با او هم کلام شوم. ( البته انگیزه کار نا گفته عیان است. ) اصلا نفهمیدم که چطور به مقصد رسیدیم. بعد از پیاده شدن از تاکسی مدام به این فکر می کردم که ؛ ظاهر این شخص به افراد متمول نمی خورد که از سر سرگرمی به شغل رانندگی مشغول باشد و بخواهد از سر وجدان درد و درمان آن به دیگران کمک کند، اسباب درآمدش هم اگر کفاف گذران زندگی اش را بدهد شاهکار کرده است، پس چطور این گونه رفتار می کند ؟

جز اینکه او به نوشته ای که نصب کرده ایمان کامل دارد ؟

جز اینکه او جمله : ” روزی را خدا می دهد، این همه تعجیل چرا ؟ ” را جدی گرفته است ؟

جز اینکه او به مردم رحم می کند و توقع رحم از خدا را هم دارد ( شاید هم نداشته باشد. ) ؟

جز اینکه او ” مرشد چلویی ” دیگری در عصر ماست ؟ و هزار جز اینکه ی دیگر …

   تازه فهمیدم که از این شخصیت می شود یک مستندی، گزارشی تهیه کرد تا روشنی های شهرمان را به دیگران هم که نا امیدند نشان داد، در حالت بدبینانه شاید در طول روز حتی یک نفر هم پیدا نشود که کرایه اش را پرداخت نکند ولی باید به عزم و ایمان این راننده عارف مسلک دست مریزاد گفت.

تا چند روز هرچه در مسیر از رانندگان دیگر سراغ آن شخص را گرفتم کسی از او خبری نداشت، جالب بود که دو نفر از رانندگان با تمسخر همراهی ام کردند، خیلی برایم جای تعجب نداشت چون این افراد فقط یکی دوبار بر سر راه آدمی می آیند ونکته ای را گوشزد می کنند و می روند، حتما برای همه شما از این دست اتفاقات رخ داده که با راننده تاکسی، رفتگری و یا پیک موتوری مواجه شده باشید و حرفی را زده باشند که مدت ها شما را مشغول فهوای کلامشان کرده باشند، شاید این از ویژگی های مشاغل این افراد است؛ ولیمن میگویمکه اینان عارفان بی نشان زمان خویشند …

عارفانی از این دست که در زیر این طاق نفس می کشند، ثابت می کنند که آش شهر ما به این شوری هایی که یک عده می گویند نیست، اینان همواره امید را به جامعه تزریق کرده و و نمی گذارند اصول ارزشی ما کمرنگ و نهایتا بی رنگ شوند.

 هادی رضائی- 30/02/1391

پایگاه های دیگر با این برچسب ها